بازی با اسباب بازیها
شنبه ١٦ فروردین سال ٩٣ ارمیا که حسابی بچه بابایی هست بعد از چند روز تعطیل که اکبر میخواست سرکار بره حسابی مونده بودم که ارمیا بی تابی اکبر رو قراره بکنه ، برای همین از صبح که بیدار شده بود اسباب بازیهای قدیمی اش رو که چند وقت بود جمع اشان کرده بودم رو آوردم ریختم جلوش و ارمیا هم که خیلی وقت بود اونا رو ندیده بود براش تازگی داشت و حسابی باهاشون بازی کرد و فقط سه بار بهونه اکبر رو گرفت وگریه کرد که اونم با صحبت تلفنی با اکبر و وعده های اکبر برای خرید تنقلات به ارمیا حل شد . ...